سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طهور
دوشنبه 86 مرداد 15

از کجا آمده‏ام....؟

«  انا لله      ما از آن خداییم »،( بقره، آیه 156).

 ما از آن خداییم به چه معنا است؟ معنای درست آیه شریفه، این است که ما حقیقتا ملک خداییم و خداوند مالک حقیقی ماست و تمام هستی ما از خدا نشأت می‏گیرد و اینطور می توان بیان کرد که مبدأ هر موجودی - از جمله انسان - خداوند است. این بدان معناست که انسان مخلوق اوست و از عالم الهی آمده و وطن او عالم بالا است. در بعضی از آیات دیگر از قرآن کریم آمده که نیمی از او خاک است:

«  انی خالق بشرا من طین      من بشر را از گل می‏آفرینم»، (ص، آیه 71)

«  هو الذی خلقکم من طین      او است آن که شما را از گل آفرید»، (انعام، آیه 2)

پس حقیقت انسان جنبه خاکی بودن او نیست. آیات بسیاری بر این نکته دلالت دارند که تمام حقیقت انسان، جنبه روحانی اوست و انسان از آن جهت که صاحب روح و نفس است، انسان است؛ وگرنه از جهت جسمانی بودن، تفاوتی با حیوانات دیگر ندارد. پس تمام حقیقت انسان و ملاک انسانیت وی، روح او است.

    این روح از جانب خدا به انسان داده شده است:

 «  فاذا سویته و نفخت فیه من روحی      هنگامی که او را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم»،(حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72).

« قل الروح من امر ربی      بگو روح کار پروردگار من است»، (اسراء، آیه 85).

 همچنین در آیات دیگر تصریح شده است که روح منسوب به خدا است: 

 من روحی، (حجر، آیه 29) و من روحنا، (انبیاء، آیه 91) و من روحه، (سجده، آیه 9). می‏دانیم که از نظر ادبی در این سه مورد، روح به ضمیرهای «ی» به معنای «من»، «نا» به معنای «ما» و «ه» به معنای «او» اضافه شده است.

    مسلما منظور این نیست که چیزی از خدا جدا شده است؛ زیرا خدا بسیط است و جزء ندارد، تا جزئی از آن جدا شود؛ بلکه منظور این است که روح انسان به خداوند تعلّق دارد؛ یعنی، هم بدن انسان، مخلوق خداوند است و هم روح او. اما تناسب برابری بین این دو برقرار نیست و روح انسان از شرافت بیشتری برخوردار است.

نتایجی که ما به آن رسیدیم:

    1. حقیقت انسان به روح او است نه جسم او؛

    2. خداوند خالق و آفریننده انسان (بدن و روح او)است، اما در این میان روح را به خود منسوب کرده است؛

    3. روح از عالم الهی است و تعلّق خاص به خدا دارد که نشان از شرافت او است.

 

حال در پاسخ به سؤال «ما از کجا آمده‏ایم»

 قرآن می‏فرماید: « انا لله » و معنای این جمله این است که ما هنر خداییم و از عالم امر، به این جهان هبوط کرده‏ایم. پس مبدأ انسان خدا است. از این بحث به عنوان خداشناسی و توحید تعبیر کرده و دلایل متعددی نیز برای اثبات وجود خدا اقامه نموده‏اند. برای مطالعه بیشر میتوانید به کتب ذیل مراجعه کنید.

    1. توحید، استاد شهید مطهری

    2. فطرت، استاد شهید مطهری

   3. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی



پنج شنبه 86 مرداد 11

 

زه کجا آمده ام آمدن بهر چه بود؟

به نام او کی در پی اش میگردم

همچی با یه تلنگر شروع میشه...دلینگ...!!!! تو کی هستی؟ دلینگ...!!!! چرا اینجا نشستی؟...دلینگ...!!!! چند وقته که نمیدونی کجایی؟ قراره کجا بری؟... دلینگ...!!! چرا همچی بی رنگه؟ هیچ حسی نداری....منگی...گیجی...کی میتونه بفهمه چه بلایی سرت داره میاد یا اومده؟!!!... سرت به جایی خورده بچه؟قاطی کردی... ماله فشار درساس...آره عزیز!

 اما تو سر تو چه خبره...!!!! دلینگ...!!!! دلینگ...!!!! دیونه دارم میشم(وای وای وای ی ی) خدایا چی شده؟....ببین تو میدونی ما از کجا اومدیم؟ وا معلومه. از شکم مامانامون...این چه سوالی بود؟دیونه!....خوب واسه چی اومدیم؟ زندگی کنیم...کجا قراره بریم؟...می میریم بعدش چالمون میکنن...میگن تا قیامت بشه. یه سری که خوب بودن برن بهشت یه سری هم که خیلی بد بودن برن جهنم..... خوب چرا؟ چرا اینجا میایم که بعدش این همه بلا سرمون بیاد؟ من چه میدونم.

.....تا حالا از این سنگا به سرتون خورده؟؟؟ خدایش نشستی ریز بشی که چرا اینجایی؟ دنبال جواب بودی؟....شمارو که نمیدونم اما یه مدتی من قاط زدم خفن(اساسی). هی فکر میکنم هی فکر میکنم....تا سرم گیج میره بعدش ...میترسم و...بعد.....

 القصه غرض از این روایت اینه که اینجا اومدم از هر کسی که فکر میکنه جواب این سوالات رو میدونه کمک بگیرم....منتظرم...منتظر.

 

 



<   <<   11