شاید این حرفی که میخوام بزنم واسه خیلیا تکراری باشه، شایدم خودشون بهش رسیدن اما واسه ء من جدیده و عجیب..... تا حالا شده تو زندگیت یکی رو داشته باشی که ته امیدت باشه و آخر تکیه گاه؟ ... تا حالا شده آغوش کسی امن تر از آغوش پدر و مادرت باشه؟ ..... تا حالا شده وقتی از همه کس و همه چیز بریدی... یکی باشه بهت بگه همهء غمات مال من؟ .....بهت بگه کنارتم ... هر لحظه و هر جا؟ ...... راستیتش من نداشتم.... در واقع هیچوقت هیچکی نبوده که کنارش احساس آرامش کنم.... احساس امنیت....
یکی می گفت یه همچین کسی رو پیدا کرده، یعنی یه کسی رو الان داره که نزدیکترین دوستشه... و امین ترین فرد در طول زندگیش..... هر وقت که بخواد کنارشه و آرامشگرش..... (منظورم همسرش نیستا.... اشتباه نشه)...... برای من که عجیبه..... که کسی بدون هیچ چشم داشتی رفیق فابریکت بشه.... جا خوردم....نه از وجود این آدم.... از خودم... از تو... از همهء آدما..... ماها داریم به کجا میریم؟ خودمونو تو چی غرق کردیم.... از حضور یه آدم که یه صفت از خدا رو تو وجودش به عینیت رسونده.... شاخ در میاریم... و میگیم مگه میشه؟!!!! چرا اینقدر تو خودمون حبس شدیم که حضور اوس کریم رو پاک از خاطر بردیم؟ ....... خجالت میکشم.... از اینکه همیشه آغوشش امن ترین، گرم ترین، صمیمی ترین و رفیقترین آغوش عالمه! و من میون آدما دنبالش میگردم!!! شاید مشکل از خودمه... نمتونم این آغوشو درک کنم... حس کنم....اصلا بهش ایمان داشته باشم.... اصل مشکل از یه جای دیگه آب میخوره... ماها هیچ وقت به هیچ چیز اعتماد نداریم... حتی به خودمون.... آخه یاد نگرفتیم!!!!!... یا اگه داشتیم اینقدر بد جا خرجش کردیم که حالا اعتبار سرمایه گذاریمون ته کشیده.... یاد نگرفتیم توکل کنیم... اعتماد کنیم و رها باشیم... رهای رها، تو آغوش خدا! خدایا تو همین لحظه ازت میخوام که مزه توکل رو بهم بچشونی..... و مرا در آغوشت بپذیری! آمین