سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طهور
جمعه 86 شهریور 2

چه انتظار عجیبی! میان منتظران هم عزیز من چه غریبی!... عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت!... چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت!.... چه بی خیال نشستیم، چه کوششی..... چه وفایی؟.... فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی!!!

 

اینبار به شکلی دیگر آمدنت را به انتظار مینشینم.... قلبم را غبار گرفته است. اینبار خانه دل را به نامت آب و جارو می زنم..... آسمانش را برایت چراغانی میکنم....گرد غم را از آیینه طاقچه دل با سحر نامت میزدایم.... گلاب می افشانم و گلدانهای شمدانی را کنار حوض کوچک چشمم می نشانم..... سجادهء نیت، رو به درگاه خدا می گسترانم..... و هر آنچه تو را از من دریغ میکند از در این خانه به بیرون می رانم..... آراسته و آماده منتظر صدای کلون در می مانم..... به راهت مینشینم که بیایی....!!!!

اینبار بیایی و عطر آمدنت را در کوچه پس کوچه های دلم استشمام کنم..... بیایی و صدای گامهایت زیباترین نوا برای پرگشودنم باشد....بیایی و نیم نگاهی به این خانه بیندازی...! بیایی و دلم را قربانی نیم نگاهت کنم.....!!..... بیا....!